مدت ها بود که منتظر بودم فرصت سفر به جزیره کیش برایم پیش بیاید تا وجب به وجب ساحل و اسکله اش را قدم بزنم و از آرامش بی نظیر آب های سبزآبی جنوب لذت ببرم. دریای شمال را طی چندسال اخیر زیاد دیده بودم، اما آن حس و حال پاکی و زلالی و ژرفای عمیق را به من نمی داد. دروغ نیست اگر بگویم برای دیدن دوباره دریای جنوب ، سال ها انتظار کشیدم تا اینکه بالاخره وقتش رسید و خود را به آرزویم خیلی نزدیک دیدم.
به همراه 5 همسفرم از فرودگاه مهرآباد تهران به سمت جزیره
کیش پرواز کردیم. قرار بود 5 روز بعدی را در این جزیره سپری کنیم. یعنی من 5 روز
فرصت داشتم تا آرزوی چندین ساله ام را تحقق ببخشم. آن ابتدای سفر، این زمان به
نظرم خیلی زیاد آمد و از اینکه هدرش بدهم، باکی نداشتم. روز اول گذشت و من جز هتل
و چند خیابان و چند مرکز خرید چیز دیگری ندیدم. شب اول خیالم همچنان از بابت عملی
کردن رویایم راحت بود. روز دوم را با این امید که روی آبی دریا را خواهم دید شروع
کردم. اما انگار همسفران من هرگز چنین قصدی نداشتند. همیشه تصور می کردم که دریا
برای ساکنان شهرهای غیرساحلی، باید همواره شبیه معجزه باشد. همواره شگفتی آور و
تازه. برای همین از رفتار اطرافیانم تعجب می کردم. انگار برنامه روز دوم هم درست
مانند دیروزش بود. اما هدف من از این سفری که سال ها منتظرش بودم ، این نبود. درست
به همین دلیل برآشفتم و نارضایتی ام را اعلام کردم. جالب این بود که این حال و
احوال من برایشان عجیب بود، انگار که چیزی زیاد و غیرعادی خواسته بودم.
دیگر برایم مهم نبود که دیگران چه می کنند. تصمیم گرفته بودم که به محض خنک تر شدن هوا و نزدیک غروب، به ساحل بروم. همراهانم، انگار که رفتار من برایشان تلنگری باشد، با من همراه شدند. به جای غروب، اواخر شب، بالاخره چشمم به جمال دریا افتاد و در همان اولین لحظه همان تاثیری را بر من گذاشت که انتظارش را داشتم. روی اسکله پا گذاشتم و قدم به قدم جلو رفتم. آرامش محض بود و رنگ دریا در همان تاریکی شب هم دیده می شد. شب دریای جنوب وهم نداشت، ترس نداشت. خیلی زود از آن فضا جدا شدم. مانند تمام مردم شروع کردم به عکس گرفتن. قصد داشتم تکه ای از آن حال و هوا را با خودم به تهران ببرم. اما نمی دانستم که همچین چیزی غیر ممکن است. برای همین لحظه های بی نظیرم را در چند فریم عکس مچاله کردم و در حقیقت همه را از دست دادم.
نمی دانم این ترس از دست دادن و نگرانی بابت آینده چیست که حتی زمانی که روی زیباترین اسکله کشورت هستی و به آب های عمیق خیره شدی هم رهایت نمی کند. نگرانی آینده همیشه زمان حالت را می دزدد. این از دست دادن زمان حال، بیشتر از هر جایی در سفر اهمیت دارد. چون هر مسافری برای اکنون سفرش، هزینه کرده، زمان گذاشته و با یک عشق و شور و حالی آمده است. اگر حال را از دست بدهد، اگر خودش را مانند زمانی که در خانه بود، با غم گذشته و نگرانی آینده، مشغول کند، گویی که اصلا به سفر نیامده است. فقط کمی پول و زمان و چیزهای دیگر را در سطل زباله انداخته است.
درست به همین دلیل است که سفر کردن، یک هنر محسوب می شود. هنر بودن در جایی که هستیم ، تمام و کمال. حضور ذهن و جسم و احساس در یک لحظه یعنی زمان حال و در یک مکان.
اگرچه روزهای بعدی سفر نیز به ساحل و اسکله رفتم اما هربار چیزی مرا از فضای اکنون جدا کرد. مثلا شاید هنگامی که به موج های دریا خیره نگاه می کردم، هم زمان به هزار و یک موضوعی فکر می کردم که پیش رویم قرار داشت یا حسرت رویدادهای رخ نداده در گذشته را می خوردم. همه ی این ها باعث می شد که در گرداب زمان گیر کنم و حقیقتا در ساحل کیش نباشم. روی شن ها نشسته بودم اما نرمی آن را حس نمی کردم.
سفر مفهومی است که اکثر ما تا کنون لمسش نکردیم. شاید ادایش را درآورده باشیم ولی انگشت شمارند کسانی که آن را کاملا در زمان حال، تجربه و احساس کرده اند.
شرکت هواپیمایی چابهار اگرچه نامی آشنا در بین اسامی بزرگ صنعت هوایی کشور نیست ولی…
شرکت هواپیمایی آوا یکی از چندین ایرلاین در حال فعالیت در ایران است. در مورد…
هتل امیرکبیر کیش 5 ستاره هتل تازه ساخت و پرتقاضای این روزهای جزیره است. امیرکبیر…
هتل پالاس کیش از جدیدترین 5 ستاره های جزیره کیش است که تقاضا برای اقامت…
هتل آریا باستان کیش هتلی پنج ستاره در قلب این جزیره است. اگر اولین بار…
زمان مطالعه: 5 دقیقه تمام کشورهای دنیا ده ها بار ارزش سفر کردن دارند. مثلا…